امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان و بابا

یک جمعه خوب با آمیتیس جون ...

 غروب پنجشنبه دستم بند بود. امیرمحمد صدام کرد و گفت مامانی خاله جون فهیمه تلفن زد گفت از تهران اومدن خونه عزیز هستن . برای من هم یه چیزهایی خریده . گفت ما هم بریم خونه عزیز... مامانی میریم پیش خاله جون ؟   گفتم پسرم حالا بذار کارم تموم شه تا ببینم چی میشه ... اون شب علیرغم اصرار زیاد امیرمحمد نرفتیم چون بعدازظهر نخوابیده بود و میدونستم که شب خیلی زود خسته میشه .  جمعه از صبح زود برای دیدن آمیتیس و خاله جون فهیمه  به خونه عزیز رفتیم . با امیرمحمد از سوپر سر کوچه کلی خوراکی خریدیم . وقتی وارد سوپر شدیم  دنبال امیرمحمد راه افتادم به من گفت مامانی شما دنبالم نیا بذار خودم ببینم چه چیزهایی میخوام . بهش ...
28 ارديبهشت 1392

باز هم کودکانه های امیرمحمد

   از مهم ترین علائق امیرمحمد خان کتاب خواندن و دیدن برنامه کودک چه تلویزیون چه CDچه DVD و عاشق حموم رفتن و آب بازیه  .  برنامه کودکهای  مورد علاقه اش باب اسفنجی و تام و جری و پلنگ صورتی و عصر یخبندان و ...  البته خودش میگه اسب یخبندان هر چی هم که براش توضیح میدیم اون عصر نه اسب باز هم اصرار داره که بگه اسب یخبندان .   عکس زیر موقع برگشت از خونه مادرجون . امیرمحمد چند تا از کتابهای ایلیا رو با خودش آورده تا بخونه . تو ماشین مشغول دیدن عکسهای مجله نوآموز شده .                 &...
20 ارديبهشت 1392

فراوانی نام امیرمحمد در سال تولدش 1387

     اطلاعات جدول زیر را از سایت ثبت احوال کشور گرفتم و خیلی برام جالب بود .   اسم امیرمحمد با 23254 فراوانی در ردیف سوم نامگذاری پسران در سال 87 بود . فراوانی 50 نام اول پسران ـ در سال 1387 ردیف نام فراوانی ردیف نام فراوانی 1 ابوالفضل 33508 27 علی رضا 4825 2 امیرحسین 29780 28 علی اصغر 4771 3 امیرمحمد 23254 29 ایلیا 4761 4 علی 23103 30 بنیامین 4477 5 مهدی 21814 31 امیرعباس 4245 6 محمد 20856 32 ماهان 4238 7 امیرعلی 19430 33 دانیال 4181 8 حسین 1...
7 ارديبهشت 1392

باز هم حرفهای آنچنانی ...

  پسر نازم :  چه دعايي کنمت بهتر ازين...؟ که خدا پنجره ي باز اتاقت باشد عشق محتاج نگاهت باشد عقل لبريز زبانت باشد و دلت وصل خدايت باشد....   ********************************************************   امیرمحمد کوچولوی من مریض شد. سرماخودگی توأم با گلودرد و سرفه های زیاد. چهارشنبه مرخصی گرفتم تا وقتی امیرمحمد از مهد میاد خودم در و براش بازکنم . هوا بارونی و خیلی خیلی سرد بود . چند لحظه قبل از رسیدن سرویس دم در رفتم تا موقع اومدن من و ببینه ولی هر چی منتظر شدم نرسیدن نگران شدم با راننده سرویس آقای بزرگی تماس گرفتم گفت تو خیابون تصادف شده و تو ترافیک موندند . بالاخره بعد از نیم ساعت تأخیر سرویس رسید درحالیکه...
6 ارديبهشت 1392
1